توضیحات
«من میخواهم صحنههایی را به تو نشان دهم که مثل سیلی به صورتت بخورد. میتوانی نگاه نکنی، میتوانی خاموش کنی، میتوانی هویت خود را پنهان کنی، مثل قاتلها، اما نمیتوانی جلوی حقیقت را بگیری، هیچ کس نمیتواند.» اینها جملاتی از «کاوه گلستان»، فیلمبردار و خبرنگار ایرانی و پسر «ابراهیم گلستان» است که در آغاز کتاب چه کسی از دیوانهها نمیترسد آمده است. رمان جذابی که مانند تکههای یک پازل در هم پیچیده است. مهدی رضایی این رمان را نوشته است و در آن دیوانگی را به تصویر کشیده است. دیوانگیای که از شخصیت اول رمان آغاز میشود و به شکل مسری تمام جامعهی اطرافش را در برمیگیرد.
بخش از رمان
همۀ آدمها دیوانهاند. فقط نوع دیوانگی آنها فرق می کند. شاید همین حرفم کافی است که دیگران بفهمند که خودم چقدر دیوانهام. هر چند که دیگران همیشه میترسند که نکند بهشان بگویند دیوانه؛ اما من ترسی ندارم. حتا از دیوانگی خودم لذت هم میبرم. اگر لازم باشد روی کاغذ مینویسم و پایش را امضا هم میکنم. خودم هم آن قدر جسور هستم که وقتی کسی را میبینم که رفتار و حرفهایش شبیه عاقلها نیست در چشمش زل میزنم و میگویم دیوانه! من هم که فقط منتظر همین حرفها هستم که قاطی بکنم و دخل طرفم را بیاورم. یکبار هم در مترو با یک زن ولگرد جر و بحث کردم. با موبایلش صحبت میکرد و به طرفش با صدای بلند میگفت که یک شب تا صبح چقدر پول میگیرد. من هم عصبانی شدم و با هم جر و بحث کردیم.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.